زمن عبور می کنی
در این غروب واپسین
من گذشته از خودم
فقط نگاه می کنم

مرا شکست می دهی
چو شیشه ام تو همچو سنگ
من شکسته در خودم
فقط نگاه می کنم

مرا تو زخم می زنی
به قلب تو نبوده عشق
منی که عاشقت شدم
فقط نگاه می کنم

به لب نه حرف گفتنی
نه بغض مانده در گلو
منی که خسته از خودم
فقط نگاه می کنم

مرا نگاه می کنی
تویی که هستی منی
من و تمام هستی ام
فقط نگاه می کنم

گذشته ای زمن ولی
از تو نمی تونان گذشت
من و آخرم
فقط نگاه می کنم

9 امتیاز + / 0 امتیاز - 1393/02/08 - 15:42